وقتی دست ها پلی برای رهایی می شوند

جشن گلریزان به عنوان یکی از سنت های حسنه ایام ماه رمضان محسوب می شود که خیرین با کمک های مادی و معنوی خود زمینه رهایی بسیاری از بدهکاران و جرائم غیر عمد را از زندان ها فراهم می کنند.
به گزارش موج رسا; تو اتوبان مشغول رانندگی بود، عجله داشت می خواست هر چه سریعتر به خانه اش برسد، صدای دخترش که توام با بغض بود در افکارش مدام تکرار می شد" بابا مامان حالش بد شده و افتاده زمین" ، تا رسید به تقاطع چراغ زرد شد سرعتش را زیاد کرد تا رد شود و این شد شروع ماجرای دردناک مرد.
در یک آن دنیا برایش تار شد، جسد پسر جوانی نقش بر زمین شده بود .داشت دیوانه می شد یه لحظه از سرش گذشت که فرار کند و به خانه اش برسد. ولی این جوان چی؟ ممکن بود با رساندش به بیمارستان جانش نجات پدا کند. ماند و به آمبولانس زنگ زد، آمبولانس و پلیس با هم رسیدند جوان را با برانکار و راننده را به دست بند بردند.
مرد التماس می کرد که اجازه دهند سری به خانه اش بزند و همسرش را به بیمارستان برساند ولی دیگر نمی شد و در چنگال قانون گیر کرده بود.
سرش را در میان دستانش گرفته بود و گریه می کرد و مدام می گفت من این همه پول ندارم تمام دارایی ام این پیکان لعنتی است که این جوان را ویلچر نشین کرده است. از کجا باید پول دیه این جوان را بیاورم و از طرفی زن و دخترم تنها و بی کس در خانه اجاره ای که حالا چند ماهی هم اجاره اش را پرداخت نکرده اند مانده اند .نمی دانست فکر کدام بدبختیش باشد زندان، بی پولی و بی پناهی خانواده اش ، دیه ای که حتی اگر سالهای باقیمانده عمرش را نیز کار می کرد نمی توانست جور کند ...
مددکار با لیوانی آب، مدام مرد را دعوت به آرامش می کرد و می گفت که خدا کریم است و اگر عمل جراحی پای جوان موفقیت آمیز باشد او خواهد توانست راه برود و آنوقت می تواند از خانوده اش تخفیف بگیرد .
مرد دوست داشت که زندگی به عقب برگردد و آن چراغ زرد نشود و آن جوان از خیابان نگذرد ولی زندگی دنده عقب نداشت.
پرده دوم
ساعت 12ظهربود. باز در خیابان ها قلقله بود و ترافیک هر لحظه بیشتر می شد گرمای تیرماه طاقتش را تاب کرده بود انگار کف خیابان ها نیز در حال جوشیدن بودند بوی لاستیک ماشین بر روی آسفالت داغ خیابان هر لحظه بیشتر می شد دیروز باتری ماشینش داغ کرده بود و کلی خرج برایش تراشیده بود، فکر اجاره خانه، هزینه جهاز دخترش ، پول داروهای زنش. همه اش مثل فیلم از ذهنش می گذشت دیگر خسته شده بود از زندگی سختی که داشت. دلش می خواست چشمانش را ببندد و تا می تواند در سکوت باشد و دیگر صدای متناوب بوق و صدای کوبیدن در ماشینش را نشود. دیگر در صف تا کسی ها منتظر نباشد تا نوبتش برسد .در همین افکار تنها یک صدا شنید.صدای برخورد ماشین مقابل و این شد شروع درد سر.بدون درنگ دستی را کشید و پیاده شد راننده خودروی مقابل با خون سردی گفت آهای عمو حواست کجاست؟ راننده تاکسی یه لحظه جوش آورد. هم به ماشینش زده بود و هم توهین می کرد با راننده درگیر شد و با رد و بدل شدن چند فحش کار به نزاع و کتک کاری کشید .راننده تاکسی حالا چند ماهی بود که به خاطر عدم پرداخت دیه در زندان بود و حالا نه تنها مشکلات گذشته اش حل نشده بود بلکه دنیا برایش تاریک تر نیز شده یود و لی منتظر بود شاید ورق زندگی بر می گشت و کمکی می رسید تا دوباره شروع کند. روزهایی که در زندان بود صبر را یاد گرفته بود و می دانست که می تواند دوباره با چاشنی صبر، سر و سامانی به زندگیش بدهد تنها اگر 10 میلیون تومان جور می شد این آزادی را با جان و دل می پذیرفت و دیگر هچ وقت زود عصبانی نمی شد.
پرده سوم
در پوستش نمی گنجید، خودش را خوشبخت ترین مرد دنیا می دید با اشتیاق کامل پذیرفته بود که 500 سکه تمام بهار آزادی را برای مهریه زیبا قبول کند. مادر و پدرش بارها به او تذکر داده بودند که زیر بار این مهریه سنگین نرود ولی او فقط به زیبا که تمام دنیاش بود فکر می کرد و در مقابل مخالفت های پدر و مادرش می گفت "مهریه را کی داده و کی گرفته" و می خندید .
به سرعت امضا های پای سند ازدواج را می زد و گاهی نیز با عشق نگاهی به زیبا می انداخت . انگار دیروز بود که خوشبخت ترین مرد دنیا بود ولی حالا یک سال از آن روز ها می گذشت دیگر خبری از عشق و علاقه در زندگی با زیبا نبود و حالا پشت میله های زندان به حرف های پدر و مادرش فکر می کرد و جمله "مهریه رو کی داده و کی گرفته" در ذهنش آشوب به پا کرده بود زیبا ، مهریه خود را به اجرا گذاشته بود ودیگر مرد زندگیش را نمی خواست بلکه سکه های مهریه اش را می خواست و جوان عاشق با دستانی خالی تنها می توانست منتظر باشد شاید کمکی ، خیری از راه برسد و او را از بند زندان رها کند.
پرده چهارم
پشت ویترین لوستر فروشی ایستاده بود و لوسترها را ورانداز می کرد. بالاخره رفت داخل مغازه و گرانترین لوستر موجود را خرید واولین برگه دسته چک را به فروشنده داد ، حالا نوبت مبل، فرش، تلویزیون و غیره بود همه را از نوع بهترین با گرانترین قیمت خرید و از دسته چکش تنها چند برگ مانده بود .تمام اساس خانه را با قیمتی بسیار اندک به سمساری داده بود و خانه رو با خرید های جدیدش چیده بود نمی خواست به هیچ عنوان در مقابل فامیل کم بیاورد هرکسی وسیله جدیدی می خرید او نیز می رفت بهترین نو آن وسیله را می خرید و برای پاس کردن چک ها نیز روی کارش حساب کرده بود ولی غافل از آن بود که می خواهند در کارخانه تعدیل نیرو کنند و قرعه به نامش بیفتد .
بعد از بیکار شدنش چک ها یکی پس از دیگری برگشت می خورد و او که توانایی پرداخت بدهی هایش را نداشت با شکایت طلبکاراها به زندان افتاد .
دیگر زرق و برق لوسترها و وسایل خانه نبودند که چشمش را نوازش دهند اینجا فقط یک چیز بود و آن هم پشیمانی بود اگر چشم و هم چشمی نمی کرد پشت میله های زندان گیر نمی افتاد ولی این پشیمانی برایش گران تمام شده بود و تا بدهی هایش را صاف نمی کرد باید در زندان می ماند ولی با تمام وجود پذیرفته بود که فرش ساده اتاقش چقدر زیبا و دلنشین بود اگر کمی قانع بود.
پرده پنجم
نزدیک های افطار روز 14 رمضان بود ، عده ای به همت ستاد دیه استان زنجان در مکانی متبرک به نام دارالقرآن جمع شده بودند ، خانه قرآنی که عاملان قرآن مدام زمزمه های کمک و یاری و بخشش را از آن شنیده بودند و امروز اصلا برای همین کمک و یاری آمده بودند .
به رسم سالها مراسم گلریزانی در این مکان برگزار می شد و مردم خیر و خیر خواه با دستانی مهربان به داد زندانیان جرایم غیر عمد می رسیدند و امسال نیز با اراده های آهنین خود آمده بودند تا دل خانواده هایی را شاد کنند و این جا بود که می توان قطره قطره جمع شدن و دریا شدن را به عینه دید .
از قلک کودک 22 ماهه گرفته تا چک های میلیونی همه آمده بودند تا آنچه دارند را در طبق احسان بگذارند و خانواده ای را شاد کنند .
مادری 60 ساله هدف از شرکت در مراسم گلریزان را شادکردن دل کودک منتظر برای دیدن پدرش در خانه اعلام می کرد و می گفت با کمک کردن احساس آرامش می کند، احساسی که با هیچ کاری دیگری برایش تکرار نمی شود.
یا پدری عصا به دست می گفت که هرسال به گلریزان می آید و کمک می کند دوباره خداوند دارایی هایش را زیاد می کند و برکت این خیر خواهی در زندگی روزمره اش و موفقیت فرزنداش کاملا ملموس است.
یا دختر بچه ای که هر سال از 4 سالگی تا الان که 10 سال داشت هر سال قلکش را پر می کرد و به این مراسم می آورد می گفت: دلم می خواهد بچه هایی که پدران آنها به خاطر جرایم غیر عمد گرفتار شده اند دوباره به خانه برگردند و دل بچه هایشان شاد شود.
اینجا مهربانان زیادی آمده بودند که دوست داشتند درگمنامی کمک کنند و اسم و ردی از خود نگذارند. اینجا انگار کمی به آسمان نزدیک تر شده بود وهمه با بی ریایی لبخند رضایت بر لب داشتند.
وبه لبخندی می اندیشیدند که با آمدنشان بر لب خانواده ای خواهد نشست.
رئیس دادگستری استان زنجان می گوید: طی سال گذشته 226نفرزندانی به همت مردم ، خیرین، کمک دولت و مجلس و سایر نهاد های خیریه از زندان آزاد شده اند.
جعفر گل محمدی می افزاید: خانواده زندانی و خانواده فرد آسیب دیده هر دو نیازمند کمک هستند و خانواده ای که 5 میلیون تومان کل زندگیش را عوض می کند توان بخشش آن را ندارد و با کمک هایی که خیرین می کنند واقع دو خانواده نجات پیدا می کنند و از مشکلات و گرفتاری ها خلاصی پیدا می کنند.
این مقام مسئول ادامه می دهد: هم اکنون 15 نفر زندانی برای 5 میلیون تومان ، 21 نفر برای زیر 10 میلیون تومان ، 58 نفر زیر 20میلیون تومان ، 33 نفر زیر 30میلیون توان زندانی هستند و توان پرداخت ندارند.
وی می گوید: زندانیان جرایم غیرعمد اکثرا توانایی پرداخت دیه را ندارند و از طرف دیگر خانواده های آسیب دیده نیز توان بخشش دیه را ندارند و در این میان کمک خیرین و مردم گره گشا می باشد.
رئیس ستاد دیه استان زنجان در پایان مراسم خبرهای خوشی می دهد او می گوید که در این مرسم گلریزان 250 میلیون تومان جمع آوری شده است و با همکاری دادستان و دادگسری از همین شب شروع به آزادی زندانیان غیر عمد می کنیم .
و در ایام ماه رمضان 35 نفر از زندانیان جرایم غیر عمد با کمک های خیرین از زندان ازاد می شوند و به آغوش خانواده برمی گردند.
خلجی می گوید: این زندانیان در خصوص مسائل مالی چک و سفته و ضمانت ، دیه که ناشی از تصادف و حوادث رانندگی و حوادث کارگاهی است و در خصوص نفقه ، مهریه گرفتار شده اند .//ن
انتهای خبر/